اندیشه ناگهانی شماره ۳ : آنها دیوانه اند

ساخت وبلاگ
وقتی کسی رو دوست دارید مرتب اسمش رو به زبون میارید. باهاش با صدای بلند حرف میزنید و با انرژی. بی جهت میخندید. مرتب لب پایینتون رو مرطوب میکنید. مرتب خودتون رو بو میکنید. مرتب بر میگردین و نگاهش میکنین... تازه اگر اصلا ازش چشم بردارین! اطراف رو نمیبینید، دنیا رو نمیبینید... دنیاتون چشمهای اونه، لبها و صورت و گونه هاش...  وقتی کسی رو دوست دارید حوصلتون باهاش سر نمیره. به فکر فرو نمیرید. کلی رویا و برنامه و خاطره تو ذهنتون نمیاد... خنگ میشید. وقتی کسی رو دوست دارید کارهاتون رو تند تند انجام میدید تا با اون تنها بشید... یا با خاطره اون، با تصویر اون، با خیالش... وقتی کسی رو دوست دارید با اون میخوابید، با اون بیدار میشید، با اون نفس میکشد... یا با گوشی همراهتون! وقتی کسی رو دوست دارید بهتر نفس می کشید، بهتر میخوابید، بهتر میخورید، بهتر زندگی می کنید... حتی بیشتر! وقتی کسی رو دوست دارید گاهی نفستون بند میاد، قلبتون میگیره، صورتتون داغ میشه، دستاتون عرق میکنه... قلبتون میگیره! وقتی کسی رو دوست دارید مرتب اسمش رو به زبون میارید... پی نوشت:  اینها علائم عاشقی اند... بعدا نوشت: «ماهی» که معرف حضورتون هست. ظاهرا به دلایلی تصمیم گرفته فعلا یه مدتی نباشه و یا ننویسه. از من خواست که با توجه به تعداد قابل توجه خوانندگان مشترکمون در اینجا اعلام بشه که نگرانش نباشید و حالش خوبه و ان شالا در آینده اندیشه ناگهانی شماره ۳ : آنها دیوانه اند...
ما را در سایت اندیشه ناگهانی شماره ۳ : آنها دیوانه اند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fdaddyone بازدید : 73 تاريخ : چهارشنبه 22 آذر 1396 ساعت: 0:28

این کامنت خواننده ای برای پست «مرد، پدر، پسر» هستش که من جوابی براش نداشتم. خواننده جدیدی به نام مستعار «دان» که حدس میزنم مونث، مجرد و در چهارمین دهه زندگیش باشه. واقعیتش نمیدونستم چه طور باید بهش جواب بدم فقط میدونم که خیلی باهاش موافق نیستم. سلام.همیشه و همیشه جای این سوال تو مغزم درد میکنه :چطور ادما با این حجم از نارضایتی و دلسردی طوری کنار هم زندگی میکنن مثل اینکه همه چی آرومه و خوشبختن.بحث شما نیست دوستان زیادی رو با همین مشکل شما دیدم هیج رضایتی از زندگی متا هلیشون ندارن.هر راهکاری ارایه بدی دلیل و توجیهی دارن. بگی خوب جدا شو همین حرف شمارو میزنن که مشکل خاصی نداریم. یا ما درکی از مشکل نداریم یا واقعا مشکلی نداریم. من حس میکنم جامعه ما دچار تاهل زدگی شده.و ریشه اون این هست که کل جامعه الان دچار روزمرگی و نزول امید و انگیزه به زندگی هست. مجردا هنوز یک ته امیدی دارند شاید با ازدواج قراره تغییر خاصی رخ بده در زندگیشون. متاهلا این تغییر رو رد کردن و میدونن خیلی هم خاص نبوده و دیگه چالش خاصی رو در زدگی آینده نمیبینن پس این روزمرگی و سرخوردگی واسشون عیان تر هست. بزرگترین چالش و هدف تک تک ما دهه 50 و 60 و حتی 70 تو زندگی مستقیم و غیر مستقیم ازدواج تعریف کردن واسمون.بدون اینکه متوجه باشیم زندگیمون به دو بخش قبل و بعد ازدواج تقسیم کردیم. در صورتیکه ازدواج هم یک اتفاق عادی و شاید با اندیشه ناگهانی شماره ۳ : آنها دیوانه اند...
ما را در سایت اندیشه ناگهانی شماره ۳ : آنها دیوانه اند دنبال می کنید

برچسب : میمانیم؟, نویسنده : fdaddyone بازدید : 73 تاريخ : چهارشنبه 22 آذر 1396 ساعت: 0:28

سوال اول: یک روزهایی بی هیچ دلیل خاصی حالتون خوب نیست. عاقل باشید و دنبال علت جویی و پیداکردن مسببن بدبختیتون نباشید. تنها موجودی که میتونه مارو بدبخت کنه، خودمونیم نه کسی دیگه. حالا یا بخاطر عملکرد ضغیفمون یا تنبلیمون یا انتخاب اشتباهمون و یا بی هیچ دلیلی فقط حس «خود بدبخت پنداری» داریم. به علاوه طبع و میل و نیاز ما آدمها تمومی نداره و بعد از رسیدن به هرچیزی، حسرت بقیه اش رو میخوریم. حسرت، اندوه رو در پی داره و درنهایت به افسردگی منجر میشه. پس جسارتا هروقت حالتون مثل الان من بوی گند میداد، بستنی بخورید یا سیگار بکشید یا برید مستراح!! البته کارای دیگه هم میتونید بکنید که حالا من خیلی وارد جزئیاتش نمیشم. ولی واقعا دلم میخواد بدونم گند و زنگار روانتون چطوری پاک میکنید؟ ادامه مطلب اندیشه ناگهانی شماره ۳ : آنها دیوانه اند...
ما را در سایت اندیشه ناگهانی شماره ۳ : آنها دیوانه اند دنبال می کنید

برچسب : درماندگی, نویسنده : fdaddyone بازدید : 56 تاريخ : چهارشنبه 22 آذر 1396 ساعت: 0:28

یکی از نعماتی که خدا به انسان های عادی عطا کرده که اونها رو تا شان آدمهای برگزیده بالا میبره، نعمت معمولی بودنه!! بعله، درست شنیدین. معمولی بودن... این از اون دست ویژگی هاست که همیشه شمارو از گزند آسیب ها و حسادت ها و خباثت ها و بخل و کینه نجات میده. به علاوه گرفتاریاتون خیلی کم میکنه.  معلم ها حواسشون به تنبلا و شاگرد زرنگاست و اون وسطیا دیده نیشن، تو خیابون ماشین های آنچنانی یا اوراق توجه ها رو جلب میکنن و خودروهای قشر متوسط هیچ جذابیتی ندارن، لباس های مارک و آنچنانی یا درب و داغون و پاره پوره مارو میبره تو چشمها و لباس های معمولی از گزند بقیه در امان نگهمون میداره... در دنیای خاص بودن و جلب توجه و افراط، آدمهای معمولی رو باید شناخت و دوست داشت و حفظ کرد. آدم هایی که شان دیگران رو به واسطه تفرعن بی اندازه اشون زیر سوال نمیبرن و ساده و راحت و بی دغدغه حرف میزنن. هیچ دقت کردین که آدمها هرقدر که پا به سن میذارن ساده تر و صریح تر و صادق تر عمل میکنن؟ گاهی فکر میکنم معمولی و ساده بودن بخشی از فراینده رشد و تکامله. حالا این وسط یه مشت فریک (Freak) هم پیدا میشن که ادعا میکنن خیلی خاص و عجیب و تک و منحصر بفرد هستن!! آدمهایی که انواع و اقسام کارها و رفتارها و حرف های احمقانه و کودکانه رو به بهونه خاص بودن و پیچیده بودن انجام میدن و تازه ادعا میکنن ما آزاد و رها هستیم و هرکاری ذات سرکشمون اندیشه ناگهانی شماره ۳ : آنها دیوانه اند...
ما را در سایت اندیشه ناگهانی شماره ۳ : آنها دیوانه اند دنبال می کنید

برچسب : ناگهانی,اینستاگرام, نویسنده : fdaddyone بازدید : 86 تاريخ : چهارشنبه 22 آذر 1396 ساعت: 0:28

۱- دلم میخواست یه چیزی بنویسم اما کلمات جفت و جور نمیشدن... درست پرورونده و منظم نمیشدن. حرف و مطلب برای گفتن داشتما اما بلد نبودم بال و پر و بسط اش بدم. خنگ شده بودم... هنوزم هستم و اونایی که اهل نوشتن یا حتی حرف زدنن میدونن و درک میکنن که این وضعیت لال شدگی چقدر سخت و دردناک و عذاب آوره. احتمالا یه چیزی مثل پریوده! ۲- سخت تر از حرف زدن یا حتی نوشتن، شنیدن و خوندنه. بخصوص برای اون دسته ای که خوب می نویسن و خوب میگن، شنیدن یه جور توهین مستقیم به حساب میاد. کاری ندارم به اینکه برخی آدم ها اساسا دهن هستن و عضوی مثل گوش ندارن که ارتباط بین شمای گوینده و مغز و شعور احتمالی این دوستان رو برقرار کنه. میدونید چیه؟ اصلا دروازه ای برای ورود و پذیرش در درک و شعور برخی آدم ها نیست. پس بیخود زور الکی نزنید، به جاش از بحث صرفنظر کنید و یه «آهااااان، از اون لحاظ میگی...» بگید و به یه بهونه ای از مهلکه در برید. غیر از این وقت تلف کردنه. ادامه مطلب اندیشه ناگهانی شماره ۳ : آنها دیوانه اند...
ما را در سایت اندیشه ناگهانی شماره ۳ : آنها دیوانه اند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fdaddyone بازدید : 74 تاريخ : چهارشنبه 22 آذر 1396 ساعت: 0:28

گاهی فراموش می کنیم که این ما هستیم که باید زندگی بکنیم و نه زندگی مارو. گاهی کاملا اسیر جریانات و وقایعی میشیم که برامون پیش میاد، اون چیزی که برامون رقم خورده. نمیخوایم بهش تن بدیم اما مجبوریم که خودمون نثارش بکنیم. ایستادگی درمقابلش جز اصطکاک و فرسودی و خستگی چیزی برامون به همراه نداره. گاهی اونقدر به این زندگی و حوادث اون تن میدیم که بهش عادت میکنیم... به منتظر موندن تا پیش اومدن... پیش اومدن اون چیزی که تصمیم میگیره برامون بوجود بیاره. اون وقته که یه بازنده ایم. خودمون فریب میدیم که «من خودمو با شرایط وفق میدم...» اما این فقط یه فریبه، یه حیله، یه شکست. «وفق دادن» مگر غیر از تغییر کردن بر اثر جبر روزگاره. وقتی اون جمله رو میگیم تنها به این موضوع اعتراف میکنیم که داریم بخاطر وضعیت پیش آمده تغییر میکنیم و اونقدر تغییر میکنیم که دیگه چیزی از ما باقی نمیمونه چز نسخه ای بدلی از یک من سازگار یافته! اما وقتی بر اثر خواست و میل و عقل خودتون تصمیم به تغییر میگیرید، اونوقته که میتونید ادعا کنید رو به جلو و رشد -احتمالا- گام برمیدارید. چرا که این شما هستید که تغییر رو انتخاب میکنید نه زندگی! ابله داروین که این سازگاری و تطابق رو نوعی تکامل میدونست اما همین داروین نتونست ارتباط انسان میمون گونه و تکامل یافته رو با انسان های نخستین برقرار کنه. چرا که نئاندرتال های باقیمانده از تکامل انسان اندیشه ناگهانی شماره ۳ : آنها دیوانه اند...
ما را در سایت اندیشه ناگهانی شماره ۳ : آنها دیوانه اند دنبال می کنید

برچسب : ناگهانی, نویسنده : fdaddyone بازدید : 72 تاريخ : چهارشنبه 22 آذر 1396 ساعت: 0:28

نمیدونم تا حالا براتون پیش اومده که هیجان و ذوق هیچ چیز نداشته باشین؟ تا حالا شده همه چی مزه گس و خشک و بیخودی بده؟ اصلا مزه نده... تا حالا شده برای انجام هیچ چیزی انرژی و توان نداشته باشین؟ من الان همینجورم... چند هفته است که همینجورم. نه حوصله خوندن دارم و نه نوشتن و نه دیدن و نه خوردن و نه هیچ اقدام بشری... فقط دلم میخواد نفس نکشم!! جالب اینه که حتی توی وبلاگم هم انرژی و هیجانی نیست. حتی خواننده هام هم حوصله ندارن... پی نوشت: این وب در آستانه سومین سالش، صاحب یک فرزند شد! از این پس میتونید پیج اینستاگرام Kavir_Raptor هم دنبال کنید که مطالب مرتبط یا خلاصه از پست های وبلاگ در اون قرار میگیره. میدونم که اسمش یکم عجیبه اما برای من مفهوم و معنا داره و ... تحملم کنید. امیدوارم اون پیج فرزند خلفی برای وبلاگ باشه و در نهایت آسیبی بهش نزنه. اندیشه ناگهانی شماره ۳ : آنها دیوانه اند...
ما را در سایت اندیشه ناگهانی شماره ۳ : آنها دیوانه اند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fdaddyone بازدید : 82 تاريخ : چهارشنبه 22 آذر 1396 ساعت: 0:28

۱- یه کرم عجیبی افتاده تو تنم که برم سراغ عکاسی! دیدن تصاویر چهره آدم ها و مکان های خاص شهری بهم یه سرخوشی عجیبی میده. زیاد اهل دیدن و گرفتن عکسای طبیعت و جک و جونور و بچه و چه میدونم تصویرسازی مفهومی(!) نیستم. برای من آدمها جذابن و نحوه زندگی کردنشون، فکر کردنشون، دیدنشون. هرچیزی که یه جورایی به این موجود عجیب و پیچیده و پرمدعا مربوط میشه. بامزه اینکه این فکر مدتیه تو کله مبارک بزرگه هم افتاده. خدا رو چه دیدین، شاید دوباره باهم همکلاس شدیم. خخخخخخخ... بامزه میشه ها. ۲-  جایی خوندم که آزادی به معنی اینه که چیزی برای مخفی کردن نداشته باشی! یه حسرت و غم عجیبی نشست رو دلم. بعد نشستم و فکر کردم و نتیجه گرفتم که بهتره من برم خودمم مخفی بشم تا اینکه راضی بشم مخفی کاری هامو عیان کنم تا بلکم آزاد بشم!!!!  ادامه مطلب اندیشه ناگهانی شماره ۳ : آنها دیوانه اند...
ما را در سایت اندیشه ناگهانی شماره ۳ : آنها دیوانه اند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fdaddyone بازدید : 77 تاريخ : چهارشنبه 22 آذر 1396 ساعت: 0:28